بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
:. شیطان و فرعون .:
نقل شده یک نفر مصرى از قوم فرعون ، خوشه انگور بسیار زیبایى را به فرعون داد و گفت : مى خواهم این خوشه انگور را با همین قیافه به شکل جواهرات و لؤ لؤ بزرگ در آورى ؛ زیرا تو خدا هستى - خدا هر کارى بخواهد مى تواند انجام دهد. - فرعون هم آن را گرفت و به او قول داد که انجام دهد.
وقتى شب شد و تاریکى همه جا را فرا گرفت ، فرعون همه درها را بست و گفت : هیچ کس نباید داخل شود. از این درخواست مرد حیران بود که چه کند؟
شیطان به کاخ او رفت و در زد. فرعون گفت : چه کسى در مى زند؟ شیطان در جواب گفت : فلانم به ریش آن خدایى که نمى داند چه کسى بر در سراى تو است . تو اگر خدا بودى هر آینه مى دانستى چه کسى پشت در است . فرعون - از این جسارت و بى باکى - او را شناخت .
حلقه بر در زد که دارم مطلبى |
گفت : فرعون اى فلان ! تو کیستى |
آدمى یا جن و یا گو کیستى ؟ |
کیست آیا حلقه بر در مى زدند؟ |
از چه آیا دست بر سر مى زند؟ |
کرد شیطان ، بادى از مقعدرها |
گفت : بادا این به ریش آن خدا |
کو نداند در برون خانه کیست |
حلقه بر در مى زند، از بهر چیست (557)
|
فرعون گفت : اى ملعون ! داخل شو، او هم در جواب گفت : ملعونى بر ملعونى دیگر وارد مى شود. وقتى وارد شد، مشاهده کرد که خوشه انگورى در دست فرعون است و درباره آن حیران مانده است .
گفت : او را به من بده ، تا مشکل تو را حل کنم . انگور را از او گرفت و اسم اعظم را بر او خواند. همان طورى که آن مرد خواسته بود، بهترین لؤ لؤ و جواهر شد.آن گاه شیطان گفت : اى رفیق عزیز! خودت انصاف بده من با این همه علم و کمال و قدرت که دارم مى خواستم بنده اى از بندگان خدا باشم ؛ ولى مرا به عنوان بنده ، قبول نکردند و از درگاه سلطان حقیقى بیرونم کردند.
اما تو با این نادانى و حماقت که دارى ، ادعاى خدایى مى کنى و مرتبه بزرگى را مى خواهى .
فرعون گفت : اى شیطان ! چرا بر حضرت آدم سجده نکردى ؟ - که تو را از بهشت بیرون کنند و ملعون شوى ؟ جواب داد: اى فرعون ! چه مى دانستم ، طینت خبیثى مانند تو در صلب او قرار دارد، از این رو به او سجده نکردم .(558)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
:. شیطان و ((برصیصاى )) عابد .:
ابن عباس مى گوید: در بنى اسرائیل عابدى بود به نام ((برصیصا)). مدت طولانى خدا را عبادت کرد تا به جایى رسیده بود که او را مستجاب الدعوه مى خواندند.
مردم براى درمان دیوانه ها و مریضهاى خود به او مراجعه مى کردند و او هم بیماران آنها را درمان مى کرد.
روزى از روزها دخترى دیوانه شد. برادران او آن دختر را پیش عابد آوردند تا دعا کند و او شفا یابد. آن دختر از خانواده اشراف بود. او پیش عابد رفت و مدتى ماند تا مداوا شود. شیطان ، عابد را وسوسه کرد که اى عابد! این دختر زیبا در دستان تو است و کسى غیر از تو و او در این جا نیست . این قدر او را وسوسه کرد تا عابد را به زنا وادار است .
آن دختر از عابد آبستن شد. وقتى شکم دختر بزرگ و گناه عابد آشکار شد. شیطان به او پیشنهاد کرد: اى عابد! اگر برادران دختر بفهمند، آبروى تو را مى برند و تو را خواهند کشت . اگر مى خواهى از آن رهایى یابى ، دختر را بکش و او را دفن کن . عابد هم ، همین عمل را انجام داد. آن ملعون بعد از این قضیه رفت و به برادران دختر گفت : چرا نشسته اید! عابد با خواهر شما زنا کرده و بعد از آن که آبستن شد او را کشت و دفن کرد. جاى قبر او را هم نشان داد. این خبر پخش شد تا به گوش پادشاه رسید. مردم و پادشاه آمدند پیش عابد، او هم اقرار به گناه خود کرد.
عابد را دست گیر کردند و به دار زدند. وقتى او را بالاى دار کشیدند، شیطان در برابر او نمایان شد و گفت : اى((برصیصا))! من این بلا را بر سر تو آورم .
اگر مى خواهى از این معرکه خلاصى یابى ، باید به آن چه مى گویم ، به فرمان من باشى ! آیا حاضرى قبول کنى ؟ عابد گفت : بلى قبول مى کنم بگو:
شیطان گفت : به من سجده کن ، عابد گفت : من که بالاى دارم ، چگونه تو را سجده کنم ؟
گفت : با اشاره هم اگر سجده کنى من قبول دارم . عابد بدبخت با اشاره سجده کرد و به خدا کافر شد. در همان حال هم از دنیا رفت .(552)
قرآن کریم در این باره مى فرماید:
کمثل الشیطان اذ قال للانسان الکفر، فلما کفر، قال : انى برى ء منک ، انى اخاف الله رب العالمین
(این منافقان ) در مثل ((مانند شیطان اند که به انسان (همان برصیصاى عابد) گفت : به خدا کافر شو. پس از آن که به دستور آن ملعون کافر شد، به او گفت : من از تو بیزارم . من از عذاب پروردگار عالمیان مى ترسم !))(553)
بلى آن ملعون ، از آن حقد و کینه اى که از آدم و اولاد او دارد، آنان را به گناه مى کشاند سپس بیزارى خود را از ایشان اعلام مى دارد.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
:. حربه شیطان به خودش برگشت .:
روزى حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام براى انجام کارى ، یکى از غلامان خود را صدا زد. شیطان او را وسوسه کرد که جواب آن حضرت را ندهد. چندین بار او را صدا کرد، جواب نیامد! حضرت به جست و جو پرداخت . دید آن غلام پشت دیوارى دراز کشیده و مشغول خرما خوردن است .
آن حضرت فرمود: اى غلام ! مگر صداى مرا نمى شنیدى که جواب نمى دادى ؟ غلام عرض کرد: چرا. فرمود: چرا جواب نمى دادى ؟ عرض کرد: یا على ! مى خواستم تو را به غضب آورم ؟!
حضرت على فرمود: من هم کسى را که به تو دستور داد مرا به غضب آورى ، به خشم مى آورم . من شیطانى را که به نام ((ابیض )) است و تو را وسوسه کرد تا جوابم را ندهى و من هم از سر خشم تو را مجازات کنم به غضب مى آورم .
سپس فرمود: ((انت حر لوحه الله )) من تو را آزاد کردم ، تو را براى رضایت خداوند متعال در راه او آزاد نمودم .(548)
شیطان نه این که نتوانست آن حضرت را به غضب آورد بلکه ایشان شیطان را به غضب آورد و بر آن ملعون مسلط شد.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
:. شیطان دشمنان على علیه السلام را معرفى مى کند .:
از انس بن مالک نقل شده که : رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روزى با على علیه السلام بر در خانه نشسته بودند. پیرمردى پیش آمد به آن حضرت سلام کرد و رفت . بعد از رفتن او حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم به على فرمود: یا على ! او را شناختى ؟ عرض کرد: یا رسول الله ! نشناختم . فرمود: آن شخص ابلیس بود. على عرض کرد: یا رسول الله ! اگر شناخته بودم با یک شمشیر او را از پاى در مى آورم و امت تو را از دست او نجات مى دادم .
ابلیس برگشت پیش على علیه السلام و گفت : یا على ! در حق من ظلم کردى . آیا نشنیده اى که خداوند مى فرماید: ((و شارکهم فى الاموال و الاولاد)) به خدا قسم ! من در نطفه کسى که تو را دوست داشته باشد، شرکت نکرده ام و نطفه او پاک است .(546)
از جابر بن عبدالله نقل شده : مادر خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم بودیم . ناگهان دیدم کسى در رکوع و سجده گریه و زارى مى کند. گفتیم : یا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ! این شخص چه نماز خوبى مى خواند! فرمود: او آن کسى است که پدر ما را از بهشت بیرون کرد. على علیه السلام بى مهابا حرکت کرد رفت او را گرفت و درهم فشار داد، به طورى که دنده هاى راست او در چپش فرو رفت و فرمود: ((ان شاء الله )) تو را مى کشم .
شیطان گفت : تو نمى توانى مرا بکشى ؛ زیرا عمر و اجل من در پیش خدا معلوم است . چرا مى خواهى مرا بکشى ؟ هیچ کس دشمن تو نیست ، مگر این که من جلوتر از پدرش نطفه ام را در رحم مادرش ریخته ام و در اموال و اولاد دشمنان تو شرکت مى کنم .(547)
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.